«كاندوليسا رايس» وتحقق جديد « دكترين مارشال»
ارسالي بشردوست ارسالي بشردوست


شش ماه پس از ورود به وزارت امور خارجه آمريكا، «كاندوليسا رايس» در حال حاضر كنترول كامل وزارت امور خارجه را به دست گرفته است. هم اكنون او براى پيدا كردن راه خروج از عراق با سخت ترين آزمايش مواجه است. هنگامى كه ديدار كنندگان در طبقه هفتم وزارت امور خارجه آمريكا به ديدن رايس مى روند، روى چوکي هاى راهرو منتهى به دفتر كارش مى نشينند. اتاق پذيرايى به قالين ، موبل «جورجيان» و يك ساعت پاندولى مزين است. بالاى يكى از موبل ها، يك سند چهار صفحه اى اصلى، از سخنان «جورج مارشال» در سال ۱۹۴۷ كه بعدها به قانون بازسازى اروپا تبديل شد، قرار دارد. با استاندارد فعلى، سخنان مارشال هم از نظر كوتاه بودن و هم از نظر جاه طلبى جالب توجه است. متن به گونه اى است كه گويى خانم رايس در آن زمان چنين سخنانى را ايراد كرده است. مارشال مى گويد: سياست ما عليه هيچ كشورى نيست، بلكه عليه گرسنگى، فقر، يأس و هرج و مرج است. هدف از آويختن سخنرانى مارشال در دفتر كار وزير خارجه، يادآورى دورانى است براى مهمانان و آن اين كه، يك ديپلمات عالى رتبه آمريكا در آن مقطع توانست جهان را تغيير دهد. رايس بر اين باور است كه اکنون زمان اوست. او در سخنرانى خود براى كاركنان دولت، طرح پياده كردن دموكراسى در خاورميانه را با سياست هاى مارشال پس از جنگ جهانى دوم در مبارزه با كمونيسم مقايسه مى كند. او اكثر سخنانش را، به جاى سالون هاى وزارتخانه اش، در دانشگاه ها ايراد مى كند تا شنوندگان خارجى را از هدف اخلاقى خود آگاه نمايد. او به دانشجويان فرانسوى گفت: «ما بايد شاهد كاميابى هاى بزرگترى در بين مردم جهان باشيم». وى در «توكيو» گفت: «ما از تمايلات دموكراتيك مردم جهان حمايت مى كنيم». و در دانشگاه قاهره اعلام كرد: «او در راهى است كه به عنوان پرسفرترين وزير خارجه تاريخ آمريكا تبديل شود». براساس اظهارات يكى از كاركنانش، وى تاكنون از ۳۸ كشور ديدن و ۱۷۰ هزار و ۲۷۰ مايل راه را طى كرده است. هنگامى كه رايس با تايم در وزارت خارجه مصاحبه داشت، ابايى از اين كه اطمينان خود را نسبت به ساختن تاريخ بيان كند، نداشت. وى با لبخند مى گويد: «اگر كسى مسائل سال ۱۷۸۹ يا ۱۸۶۴ و يا سال ۱۹۵۴ آمريكا را مرور كرده باشد، وزير شدن يك زن سياه پوست بعد از يك مرد سياه پوست و يا پيش از او، يك زن، را بيشتر به جوك مى نگرد تا يك واقعيت». حضور اكثر اوقات رايس در وزارت خارجه شگفت انگيز است. اشتياق او به سفر، چهره او را از يك مشاور دور دست رئيس جمهور به يك شخصيت جهانگرد با نام كوچك مبدل كرده است.
در مادريد، آرايشگرى، او را «تلنگر كندى» لقب داد. سناتور «بيدن» مى گويد: «كه او كمى از قدرت هنرپيشگى برخوردار است كه چيز بدى نمى تواند باشد و در عين حال، او خيلى خشن نيز عمل مى كند. در سودان، وقتى كه نيروهاى امنيتى با يكى از همراهانش برخورد بدى كرد، از دولت سودان خواست كه عذرخواهى كند. يك ساعت بعد، او شاهد عذرخواهى دولت سودان بود. در آمريكا، رايس سياست خارجى را در كنترل گرفته و آن را از حالت دولت جنگى تندروها خارج و برخورد خشن يكجانبه را مهار كرده است. وى بوش را ترغيب به حمايت از مذاكرات با كوريای شمالى و ايران در رابطه با برنامه هاى هسته اى كرد. در روند كار، رايس توانسته است موقعيت خود را به عنوان معتمدترين فرد به رئيس جمهور تحكيم ببخشد؛ موقعيتى كه او را قدرتمندترين وزير خارجه در بيش از يك دهه كرده است.» رابرت «زوليك» معاون خانم رايس مى گويد: «در سياست خارجى، شما همه را درگير مى كنيد. اگر شما تا حدودى اعتماد رئيس جمهور را نداشته باشيد، نمى توانيد مؤثر و بازيگر باشيد. خواه كيسينجر باش و خواه جيمز بيكر و يا رايس، داشتن اعتماد رئيس جمهور، مقدمه كار است.» ولى رايس به عنوان مغز متفكر و رئيس دستگاه ديپلماسى، مسؤوليت پاكسازى بزرگ ترين فاجعه يعنى جنگ عراق، كه چندى پيش جان ۲۹ سرباز آمريكا را گرفت و مجموع كشته هاى آمريكا را از مرز ۱۸۲۹ گذراند، را نيز برعهده دارد. رايس در مصاحبه با تايم اعلام كرد كه در ميان فرماندهان، اين اتفاق نظر وجود دارد كه سربازان آمريكا توان مقابله با شورشيان عراق را ندارند. وى افزود: «اگر فكر مى كنيد چگونه مى توانيد شورش را شكست دهيد، بايد هم از نظر نظامى و هم سياسى اين كار را انجام دهيد». مقابله با شورشيان، كار را بر رايس كه بتواند براى ترتيبات سياسى از اهل سنت بى علاقه درخواست كمك نمايد و در نهايت، عقب نشينى آبرومندانه آمريكا از عراق را ترتيب دهد، سخت تر مى كند.يك مقام ارشد كاخ سفيد مى گويد: رايس درباره عراق هميشه گوش به زنگ است. چهارشنبه گذشته وقتى كه رايس با بوش در تگزاس بود، خبر كشته شدن ۱۴ سرباز آمريكايى را شنيد. در طول هفته گذشته، او به دفعات با «خليل زاد» سفير تازه آمريكا در بغداد در تماس بود تا راهى براى به توافق رسيدن فراكسيون هاى سياسى مختلف عراق بر سر پيش نويس قانون اساسى اين كشور در ۱۵ آگست پيدا كند. اين زمانى است كه آمريكا سال گذشته تعيين كرده بود. وقتى كه رايس با تايم مصاحبه مى كرد، مخالف آن بود كه تنها موضوع افزايش كشته ها در عراق مورد توجه قرار گيرد. او معتقد است: «ديدن خشونت و بمب گذارى انتحارى خيلى آسانتر از رؤيت پيشرفت آرام سياسى، كه به موازات خشونت در عراق پيش مى رود، خواهد بود». مشكل اينجاست كه نه رايس مى داند كه سرمنزلگه سياست آمريكا در عراق دقيقاً به كجا ختم مى شود و نه كس ديگرى در دولت بوش. تلاش رايس و خليل زاد براى به نتيجه رساندن پيش نويس قانون اساسى با همه هزينه هايش به اين معنى است كه موضوعات مهمتر ديگر كه منجر به تفرقه عراقى ها مى شود، فعلاً كنار گذاشته شده است. همين طور مدت حضور نيروهاى آمريكا در عراق هنوز مشخص نيست. حتى خليل زاد در خصوص خروج بخشى از نيروهاى آمريكا از عراق در اوايل سال آينده با عراقى ها گفت وگو كرد. در همين حال، بوش زمانبندى خروج آمريكا از عراق را بى معنى مى داند. رايس به تايم گفت كه او معتقد است كه شورشيان به عنوان عنصر سياسى «در حال از دست دادن توان خود هستند». و اين در حالى است كه توان آنها در كشتن و معلول كردن افراد در هر لحظه كه اراده كنند، بالاست. هنگامى رايس صحبت از «توسعه سياسى آرام» مى كند كه عراق در آشوب به سر مى برد. يك عضو جمهوريخواه مى گويد: «درك نمى كنم كه رايس در عراق به كجا مى رود.» ارادتمندان رايس، به هوش و كمال گرايى او اشاره دارند و اين طور نتيجه مى گيرند كه كسى جز رايس نمى تواند مشكل عراق را حل كند. يك مقام انگليسى مى گويد كه رايس همه راه ها را مطالعه كرده و آدم مطمئن است كه او همه زوايا را مورد توجه قرار داده است. اگر درخواست ها براى كارى زياد باشد، او اصلاً به روى خود نمى آورد. آنهايى كه او را قبل از پيوستن به دولت بوش مى شناسند، تعجب مى كنند كه چطور واشنگتن تأثيرى بر او نگذاشته است. از نظر شخصى، رايس مهارتى منحصر به خود را داراست. پيش از اين كه پرسشى از وى شود، با سؤالى در مورد زندگى، به طرف مقابل آرامش مى بخشد. وى پرسش ها را با گفتن بلى به گوش مى سپارد و سپس به سرعت پاسخ مى دهد كه گويى پيشتر آنها را تمرين كرده است. اين بدان معنى است كه او بيش از هر كسى كار مى كند. از وقتى كه او به واشنگتن آمده، ساعت ۴‎/۴۵ صبح بيدار و با ماشين بيضوى شكل كه در آپارتمان واترگيت دارد، ورزش مى كند. او پس از خوردن صبحانه اى اندك در ساعت ۶‎/۳۰ پشت ميز كارش است. ولى او هرگز با چالشى مانند عراق مواجه نبوده است. اگرچه او به عنوان يك آرمان گرا، سياست خارجى تدريس مى كرده، ولى سياست خارجى مبتنى بر رياضيات خشك و سرد براى دفاع از منافع ملى به جاى پيشرفت، اهداف ايدئولوژيكى را به چالش مى كشيده است. رايس اخيراً بيشتر به سياست بوش، مبتنى بر ترويج اصلاحات سياسى به عنوان بهترين تسكين دهنده ممكن براى مقابله با تروريسم درجهان عرب، اعتقاد پيداكرده است. رايس در رابطه با مسائل عراق مى گويد: دو گزينه در دست است، «نخست، به نوعى نهادينه كردن مجدد سيستم كنترل، كه در تضاد با اصول ماست و دوم، ايمان به تشكيلات دموكراتيك كه كاملاً توان فائق آمدن بر اختلافات را داراست.» به هرحال، خيلى از آمريكايى ها با تمايل رايس در ترويج دموكراسى در خاورميانه اشتراك نظر دارند. عده اى نيز هنوز بر اين باورند كه براى رسيدن به دموكراسى در عراق، ارزش هزينه كردن بيشتر اشكالى ندارد. بزرگترين پرسشى كه مورد توجه ديپلمات ارشد آمريكاست، اين نيست كه رايس توان ترويج دكترين بوش را دارد يا خير، بلكه اين است كه آيا او مى تواند اين دكترين را حفظ كند؟ رايس نقشه اى براى اين نقش در دست ندارد. برخى از دوستان مى گويند: در نوامبر گذشته وقتى رايس به ۵۰ سالگى نزديك مى شد، تصميم گرفت كه واشنگتن را به مقصد استانفورد ترك كند.
يكى از همكاران سابق و دوست نزديك رايس عنوان مى كرد «رايس برايمان به وضوح روشن كرد كه براى فعاليتهاى بيشتر به استانفورد بازمى گردد. اما پس از به قدرت رسيدن مجدد بوش، او به رايس پيشنهاد وزيرخارجه شدن داد. بنا به دلايل زيادى مسؤوليت رايس به عنوان مشاور امنيت ملى يك دوران ناموفقى بود؛ دورانى كه كاخ سفيد از اطلاعات تحريف شده براى تشديد تهديد برنامه سلاحهاى كشتارجمعى عراق بهره بردارى كرد ودر طراحى مقابله با شورش در عراق با شكست مواجه شد. در اوج جنگ عراق، رايس درميان اقدامات پى درپى «ديك چنى» و «رامسفلد» غوطه ور بود. اين دو كسانى بودند كه اقدامات رايس را در به كنترل درآوردن اوضاع ناديده مى گرفتند. در نوشته: «تاريخچه شوراى امنيت ملى» توسط «ديويد روسكوف» يك مقام سابق دولت بوش، آمده است كه «پاول» و «ريچارد آرميتاژ» معاون وى بر اين باور بودند كه تحت مشاور امنيتى خانم رايس «رئيس جمهور در مواجهه با چالشهاى سياست خارجى پس از ۱۱ سپتامبر خوب توجيه نمى شود.» يكى از دوستان رايس، انتقال او از كاخ سفيد به وزارت خارجه را آزادسازى اين وزارتخانه تلقى مى كند. «جورج شولتز» وزيرخارجه سابق و مرشد رايس مى گويد: «رايس هم اكنون وزارتخانه اى را براى مديريت دراختياردارد. واقعاً او اکنون لذت مى برد». رايس درپى آن است كه فضايى براى كارهاى فورماليته در وزارتخانه وجودنداشته باشد. او كار با اى ميل زدن را فاقد ارزش مى داند. لذا از اين ابزار استفاده نمى كند و به ارتباطات تلفنى فرد به فرد روآورده است. اگر كارى با يك آمريكايى و يا يك مقام خارجى داشته باشد، افراد را از اتاق بيرون وبه طور خصوصى، حرفهاى موردنظرش را منتقل مى كند. «نيكولاس برنز» معاون وزيرخارجه مى گويد: «از اينكه رايس، گوشى تلفن را بردارد و به هوش طبيعى خود اعتماد و مذاكره كند، ترسى ندارد.» رايس ديپلمات به دنيا نيامده است، ولى او توان اين را دارد كه سبك سخنرانى را يكنواخت كند و يا توانسته است قسمت زيادى از اصطكاكهاى به وجود آمده در دوره نخست رياست جمهورى بوش را ترميم نمايد. يك ديپلمات اروپايى مى گويد: «از همان زمان كه او كنترل وزارت امورخاجه را به عهده گرفته است، ما احساس مى كنيم كه دولت بوش به جاى رهبرى اروپا، خواه اروپايى ها آن را بپسندند و يا خير، تمايل به همكارى با اروپا دارد.» بزرگترين دستاورد او، خانگى بوده است. مقامات دولت بوش بر اين باورند كه او توانست كنترل سياست سازى را از دست بازهاى نزديك به چنى و رامسفلد خارج كند. برنز مى گويد: «رايس بارديگر سياست خارجى آمريكا را در وزارت خارجه متمركزكرد». كه اين امر به وضوح در سياست دولت درقبال كوريای شمالى ديده مى شود. اگرچه رايس نسبت به آمادگى «كيم جونگ ايل» درقبال دريافت كمكهاى مالى و تجارى به تسليم كردن زرادخانه ترديد كرده است، با اين وجود، وى تأييديه كاخ سفيد را براى تبادل نظر مستقيم «كريستوفر هيل» نماينده آمريكا در مذاكرات ۶جانبه، با «پيونگ يانگ» را ازكاخ سفيد كسب كرد. كارى كه هيچگاه اجازه انجام آن در زمان پاول داده نشد. علاوه بر آن، او با عضو ديگر تيم مذاكره كننده لابى كرد تا تلاشهاى كريستوفر هيل خنثى نكند. پس ازاينكه كوريای شمالى از مذاكره پيشنهادى در آينده را رد كرد، رايس تلفنى دراين باره با وزيرخارجه چين گفت وگو كرد. حتى اگر مذاكره ۶ جانبه پكن به شكست بينجامد، دولت آمريكا نشان داده است كه از ديپلماسى حمايت مى كند و اين اهرمهاى بزرگترى به دست آمريكا مى دهد تا متحدين را ترغيب به اقدامات تندترى عليه پيونگ يانگ اتخاذكنند. برنز مى گويد: «ما در ۳۰ روز اخير، پيشرفت هاى بيشترى نسبت به ۴ سال گذشته در رابطه با كوريای شمالى داشته ايم.» على رغم همه تلاشهاى شخصى او، روابط با بوش كماكان شاخص ترين سرمايه رايس است. يك مقام اسرائيلى درگفت وگوى خصوصى گفت: تنها ۵ دقيقه طول مى كشد كه نشان دهد چقدر رايس به بوش نزديك است.»
۴ماه پس از اينكه بوش، شغل جديد را به رايس واگذاركرد، بوش او را دست مى انداخت و هرزمان كه او وارد اتاقش مى شد، به طور غلوآميزى او را «مادام وزير» صدامى كرد. يك مقام ارشد كاخ سفيد مى گويد: بوش دوست دارد كه سربه سر او بگذارد. در دنياى بوش، اين نشانه مهربانى است. هردوى آنها به اعتمادى كه در دوره اول نسبت به هم پيداكرده اند، متكى اند. آنها هفته اى يكبار در جلسات كوچك همديگر را مى بينند. ولى به دفعات، عموماً در وقت شام و نهار، مذاكره پيرامون مسائل سياسى با هم جلسه خصوصى دارند. يك مقام كاخ سفيد مى گويد: «هنگامى كه او در راه است، پى درپى، بوش به رايس تلفن مى زند. پس از بازگشت سفر غيرمترقبه يك روزه رايس از بغداد، او در پاسخ به توجهات بوش به خودش به دفتركار رئيس جمهور رفت تا موفقيت خود را در متقاعدساختن شيعيان براى دادن نقش بيشتر به اهل سنت در تدوين پيش نويس قانون اساسى گزارش دهد. دراين جلسه بوش به شدت او را مورد تشويق قرارداد.» اما رايس براى جابازكردن در عراق خيلى كند بوده است. منتقدين در اوايل سال مى گفتند كه توجه رايس به روند سياسى عراق فاقد تمركزبوده و اين منجر به هدررفتن فرصتها شده است. سناتور بيدن هم اكنون اعتقادداردكه خرابى هاى گذشته درحال ترميم است و مى افزايد: «پس از برگزارى انتخابات در عراق عملاً دست ما كوتاه شده است. لذا نقش زيادى براى رايس در رابطه با سياست عراق قائل نيستم.» ازسوى ديگر، دستياران رايس تأكيد دارند كه وى فعالانه درگير مسائل عراق است و روزانه در رابطه با روند پيشرفت قانون اساسى، توزيع هزينه بازسازى و استراتژى نظامى درعراق توجيه مى شود. سركشى مزمن در عراق منجر به اين شده كه رايس وارد مسائل ريز داخلى عراق شود. براى مثال، ماه گذشته، او يك تيم ديپلماتيك از جمله رابرت دوش، يكى از مشاورين ارشد درامور عراق، را مأمور كرد تا از رهبران كرد بخواهد تا زمانى كه ۴ پست دولتى را به ساير قوميتها ندهند از گرفتن كمك براى بازسازى شهر آماده انفجار «كركوك» و ساير شهرهاى تابعه محروم خواهندبود. درنهايت، كردها موافقت كردند سه پست را به ساير قوميتها واگذاركنند. يكى ازدستياران رايس مى گويد: با آمدن خليل زاد به بغداد و توافق احزاب بر سر تعيين رئوس پيش نويس قانون اساسى اوضاع نشانگر آن است كه آمريكا يك سفير فعال در عراق دارد.» اما مشخص نيست هر آنچه رايس انجام داده، آمريكا را به رهايى از عراق نزديك كرده است و يا مانع لغزيدن عراق به جنگ داخلى شده باشد. هنگامى كه از وى خواسته مى شد كه چه اقدامى براى مهار شورش خواهد كرد؟ او به جاى ارائه طرح جامع و مستحكم، يكسرى طرحهاى روبنايى و تخيلى مانند تنظيم مجدد روند الكتروال براى تضمين حضور بيشتر اهل سنت در دولت و يا تلاش براى مذاكره با كشورهاى عربى براى حل و فصل مسائل با گروههاى تندرو اهل سنت عراق ارائه كرد. رايس به تايم مى گويد: «من فكر مى كنم كه ياغيگرى در عراق با مشكل روبرو خواهد بود و آن اينكه اگر روند سياسى بالغ شود و عراقى ها روز به روز قبول كنند كه اين روند سياسى سرنوشت آينده آنهاست، شورشيان بيش از پيش منزوى مى شوند و آنها چيزى جز يك گروه خرابكار نخواهند بود.» اما اين يك آرزوست نه يك استراتژى. دموكراتها و برخى از جمهوريخواهان، شكست خانم رايس را در شركت ندادن كشورهاى همسايه عراق در بازسازى اين كشور مى دانند. يكى از مقامات سابق آمريكا كه اخيراً پس از بازگشت رايس از عراق با وى گفت وگو كرده است، مى گويد: وى در مقابل نگرانى هايش مبنى بر روشن نبودن سياست آمريكا در عراق بى توجه است. وقتى با رايس گفت وگو مى كنى، فقط به شما نگاه مى كند و معلوم نيست كه او به حرفهايت گوش مى دهد يا خودش را براى سخنرانى ديگر آماده مى كند. حتى برخى از حاميان رايس در حيرتند كه نكند قضاوت وى در قبال مسائل عراق بر اثر تعهد او نسبت به دكترين بوش تخريب شده است. گذشته از مقياس مشكلات آمريكا در عراق، اميدوارى زياد به ايده آوردن دموكراسى به جوامعى كه هنوز اثبات نشده كه آيا اين امر بهترين استراتژى براى امن تر كردن آمريكاست و يا خير، خود معضل مستقل ديگرى به شمار مى رود. يكى از دستياران «برنت اسكوكرافت» در دولت نخست بوش مى گويد: رايس هيچگاه شكيبا نبوده است. او اسكوكرافت را به دليل برداشتن گام هاى احتياط آميز براى ترغيب اروپاى شرقى و اتحاد شوروى به دموكراسى به ستوه درآورده بود. ولى مدل اروپاى شرقى را به آسانى نمى توان در جهان اسلام تكراركرد. از مناطق اشغالى فلسطين گرفته تا پاكستان و حتى در عراق، در صورت برگزارى انتخابات آزاد، دولتهايى را به وجود مى آورد كه براى آمريكا مشكل آفرين تر خواهند بود تا فائق آمدن آمريكا بر اسلامگراهاى تندرو. بيشترين سرمايه كيفى خانم رايس، خوشبينى و اعتقاد اوبه قدرت آرمانهاى آمريكاست، ايمان او به آرمان هاى آمريكا است كه به او اين اعتبار را داده است كه از شهر «آلاباما» به پست بالاى دولت آمريكا برسد. ممكن است كه او به بالاتر از اين پست نيز نائل آيد. برخى از عناصر نزديك به رايس سر و صداى زيادى براى نامزد كردن او در انتخابات رياست جمهورى سال۲۰۰۸ به راه انداخته اند. همه اينها بستگى به آن دارد كه آيا او مى تواند راهى براى اعلان پيروزى آمريكا در عراق پيدا كند يا خير.
در پايان مصاحبه با تايم، خانم رايس اعلام كرد كه آماده است تا شانس خود را امتحان كند: «من در جايى زندگى كرده ام كه در آن بردبارى نبود و اختلافات مجوزى براى كشتن بود. من در جايى زندگى كرده ام كه با اصول دموكراتيك آمريكا همخوانى نداشت. نهادهايش برخواسته از همين مردم بود، مردم تنها مجاز بودند كه در چارچوب اين نهادها دادخواست بدهند. مردم سعى كردند تا به نهادها و ارزشها و اصول دموكراتيك آمريكا رو آورند. به مرور زمان، ما به آن اصول نزديك و نزديكتر شديم. بنابراين وقتى كه مشاهده مى كنم كه مردم عراق و افغانستان براى انجام دادن كارهايى به شدت تلاش مى كنند شايد به سختى بتوانم بگويم كه آنها نمى توانند اين كارها را انجام دهند. من به تاريخ خودمان نگاه مى كنم. من مى گويم چيزى كه در يك زمان غيرممكن بود، در زمان ديگر اجتناب ناپذير شد. بنابراين اينها راه تغييرات بزرگ تاريخى است. به همين دليل، اعتقاد راسخ دارم كه مردم افغانستان و عراق روزى تغييرات تاريخى را انجام دهند.»
( هفته نامه تايم)
August 21st, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی